امشب ز کَرَم حق گُهرى داد به نرجس وز برج ولایت قمرى داد به نرجس
خوش باش که حق بال و پرى داد به نرجس برخیز که زیبا پسرى داد به نرجس
وعده دیدار نزدیک است یاران مژده باد روز وصلش میرسد، ایام هجران میرود
مهدی جان!
سئوالی ساده دارم از حضورت من آیا زندهام وقت ظهورت
اگر که آمدی من رفته بودم اسیر سال و ماه و هفته بودم
دعایم کن دوباره جان بگیرم بیایم در رکاب تو بمیرم
- بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد
مهدی جان!
به روسیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی و گنهکارند، قلبمان را ببین که هر روز، صبح و شام تو را میخوانند.
بر چهره پر ز نور مهدی صلوات بر جان و دل صبور مهدی صلوات
تا امر فرج شود مهیا بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات
تو خواهى آمد و یاسها و نیلوفرهاى «سرکش» را به دعوت خواهى خواند و حضور تو تسلاى دل یاسهاى کبود خواهد بود.
آقا جان! حیف نیست ماه شب چهارده پشت ابرهای تیره و پاره پاره پنهان بماند؟ حیف نیست دیده را شوق وصال باشد ولی فروغ دیده نباشد؟!
سپیده خواهد آمد یاس نرگس خواهد آمد
گر تکانی بدهیم بر دلمان مهدی صاحب زمان، خواهد آمد
هنوزم انتظارم انتظار است هنوزم دل به سینه بی قرار است
هنوزم خواب میبینم به شبها همان مردی که بر اسبی سوار است
همان مردی که آید جمعه روزی و این پایان خوب انتظار است
محض یار مهربان آن مونس و آرام جان ناله از دل سر دهم وز هجر او اشکم روان